loading...
سلامتی گواراترین نعمت هاست...
به نام خدا
ali.shahmaleki بازدید : 74 سه شنبه 22 بهمن 1392 نظرات (0)

فواید خندیدن بجا

 


دانشمندان تحقیقات بسیاری بر روی فواید خندیدن انجام داده اند و به این نتیجه رسیده اند که افرادی که می خندند دردهایشان کمتر می شود، زیاد خوشحال شده و قدرت ایمنی بدنشان زیاد می گردد.


خندیدن

مثبت اندیشی و خوش خلقی نیز از فواید خنده می باشد. بسیاری از مردم در طول زندگیشان به حد کافی نمی خندند.

در یک تحقیق ثابت شد که بچه های سالم ممکن است در طول روز 400 بار بخندند و بزرگسالان سالم تنها 15 بار در طول روز می خندند.

 

1- کنترل استرس: خندیدن باعث کاهش میزان هورمون های استرس زا مانند کورتیزول، اپی نفرین (آدرنالین)، دوپامین و هورمون رشد می شود.

خندیدن باعث افزایش میزان هورمون های ارتقادهنده سلامتی مانند آندورفین و انتقال دهنده های عصبی می شود.

خنده باعث افزایش تعداد سلول های تولیدکننده آنتی بادی و بهتر کردن کار سلول های لنفوسیت (سلول های T) می شود که از بدن در برابر عوامل خارجی دفاع می کنند.

تمام این موارد سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند. علاوه بر این باعث کاهش اثرات مخرب روانی ناشی از استرس می گردد.

 

2- تخلیه احساسات: آیا شما تا به حال احساس کرده اید که خواهان خندیدن و یا گریه کردن می باشید؟

آیا شما بعد از خندیدن، احساس تخلیه احساسات کرده اید؟

به طور کلی باید گفت که خندیدن باعث تخلیه احساسات جسمی و روحی می گردد.

 

3- ورزش داخل بدن: خندیدن از ته دل باعث ورزش دیافراگم و انقباض عضلات شکمی و حتی شانه ها می شود و بعد از خندیدن، عضلات را آرام و شل می سازد.

همچنین خندیدن، ورزشی برای سلامتی قلب می باشد.

 

4- منحرف کردن افکار: خندیدن باعث دور شدن عصبانیت، استرس و افکار منفی می شود.

همچنین خندیدن موجب می شود که کمتر احساس گناه کنید. 

بهبود خلق و خو با خندیدن باعث کاهش میزان استرس و شاید بهبود کیفیت تعامل اجتماعی می شود

 

5- چشم انداز: مطالعات نشان می دهد که پاسخ ما به وقایع استرس زا می تواند با تهدید و یا چالش جایگزین شود.

طنز و شوخی کمتر تهدیدآمیز می باشد و در نتیجه بیشتر مثبت می باشد.

 

6- فواید اجتماعی خندیدن: با خندیدن خود را به دیگران نزدیک تر می کنید.

بیشتر افراد بر این عقیده اند که خندیدن همانند لبخند زدن و مهربانی، مسری می باشد.

بنابراین اگر شما بیشتر می خندید، به افراد اطراف خود کمک می کنید تا آنها هم بخندند و از فواید خندیدن لذت ببرند.

بهبود خلق و خو با خندیدن باعث کاهش میزان استرس و شاید بهبود کیفیت تعامل اجتماعی می شود.

 

چگونه بخندیم؟

با استفاده از روش های زیر می توانید بیشتر بخندید:

1- تلویزیون و فیلم ها: اگر فیلمی که زیاد خنده دار نیست را ببینید، ممکن است شما را ناامید سازد.

فیلمی که واقعا خنده دار می باشد، باعث می شود که بخندید و هرگاه نیاز به خندیدن داشتید، آن را ببینید.

اثرات مسری خنده باعث می شود که شما در طول فیلم به طور غیرارادی بخندید و بعد از تماشای فیلم، صحنه های فیلم را که یادتان می آید را مرور کنید و باز بخندید.

 

2- خندیدن با دوستان: مهمانی ها و بازی های دوستانه نیز باعث افزایش خندیدن در شما می گردد.

 

3- یافتن طنز در زندگی: به جای شکایت کردن از ناکامی های زندگی، سعی کنید به آنها بخندید.

اگر چیزی ناامید کننده و یا افسرده کننده می باشد، بدانید که شما می توانید از پشت به آن مسئله نگاه کنید و بخندید.

فکر کنید که چگونه به دوستانتان می توانید این مسئله را به صورت داستان بگویید، طوری که آنها بخندند و با این طرز فکر، شما هم به آن مسئله می خندید.

اگر شما زندگی خود را شاد و پر از خنده سازید، هم می توانید از استرس های بی مورد بکاهید و هم سلامتی خود را بدست آورید.

 

4- خنده واقعی و مصنوعی: تحقیقات نشان داده است که خندیدن چه واقعی باشد و چه مصنوعی، دارای اثرات مفیدی می باشد.

بدن نمی تواند بین خنده واقعی و مصنوعی تفاوتی قائل شود و فواید جسمی شبیه هم را دارد.

لبخند مصنوعی ممکن است باعث خنده واقعی گردد.علی شاهملکی.بخش سلامت تبیان

 

ali.shahmaleki بازدید : 96 سه شنبه 22 بهمن 1392 نظرات (0)

استرس برای حافظه مضر است یا مفید؟

 


استرس برای حافظه هم خوب است و هم بد. در واقع استرس ابزاری است که هم می تواند باعث پیشرفت حافظه و یادگیری و هم در شرایطی باعث عدم موفقیت فرد شود.


استرس و حافظه

زندگی مدرن و امروزی سرشار از بحث و مشاجره و تاثیرپذیری از محیط اطراف است. در واقع در زندگی اجتماعی، فرد بیشترین تاثیر را از محیط افراد خود می پذیرد.

 

برای بسیاری از افراد، استرس به قدری زیاد می باشد که گویی تنها راه برای زندگی کردن است. البته استرس همیشه هم بد نیست. مقادیر کم استرس می تواند به شما کمک کند که بتوانید تحت شرایط مختلف کار کنید و منجر به آن می شود که شما هر کاری را به بهترین نحو ممکن انجام دهید. اما زمانی که شما مداوم تحت استرس باشید، بدن و مغز شما مجبور می شود بهای این فشار مداوم را بپردازد.

 

شما می توانید با شناخت علائم و نشانه های استرس این وضعیت را شناسایی کرده و با تعدیل و تغییر شرایط، ضرر ها و تاثیرات سو آن را کاهش دهید.

 

استرس چیست؟

زمانی که تحت تاثیر یک تهدید خارجی قرار می گیرید، سیستم عصبی بدن با آزاد کردن هورمون های استرس نظیر آدرنالین و کورتیزول به این وضعیت پاسخ می دهد. این هورمون ها در واقع بدن فرد را برای پاسخ به شرایط حاد به صورت هوشیار نگه می دارد.

 

در این زمان قلب شما سریع تر می زند، ماهیچه ها سفت می شوند، فشار خون افزایش می یابد، تنفس سریع می شود و البته احساس شما به محیط و درک شرایط بیشتر می شود.

 

این تغییرات فیزیکی قدرت و استقامت را افزایش می دهد، قدرت پاسخ گویی به محیط و محرک ها را افزایش داده و قدرت تمرکز را بالا می برد.

به طور کلی تمام این شرایط باعث آماده سازی فرد برای شرایط خطر می شود.

تمام استرس ها هم مخرب نیستند، بلکه گاهی اوقات استرس عامل موفقیت در کارها خواهد بود

 

اما با تمام مزایا و تاثیرات مثبت استرس و هورمون های مربوط به آن، کنترل و کاهش استرس هدف اصلی درمان های روحی و روانی است، چرا که استرس بالا باعث آسیب سلامت روحی، جسمی، روابط اجتماعی و در نتیجه کیفیت زندگی می شود.

 

هر یک از ما هر روز استرس ها و فشارهای مختلفی را تجربه می کنیم. غالبا افرادی که وظیفه و تعهدی مهم در زندگی روزمره و مشاغل خود دارند، مستعدترین افراد برای تاثیرپذیری از استرس های مخرب و مهاجم اند. این افراد تاثیرپذیر قالبا دانش آموزان، والدین و نیز کارمندان هستند.

 

البته همانطور که گفتیم تمام استرس ها هم مخرب نیستند، بلکه گاهی اوقات استرس عامل موفقیت در کارها خواهد بود.

 

امروزه با توجه به مطالعات و تحقیقات انجام شده، استرس یک عامل قدرتمند تاثیرگذار بر یادگیری و حافظه در نظر گرفته می شود.

 

مطالعات اخیر نشان می دهد که استرس می تواند حافظه را تحت تاثیر قرار دهد. این موضوع در ابتدا در مدل های حیوانی مورد بررسی قرار گرفت و نشان داد که استرس های کوتاه مدت یا جسمی می تواند قدرت حافظه و یادگیری را تقویت کند.

 

محققان به این منظور موش ها را بررسی قرار دادند و دریافتند که استرس می تواند تاثیرات مثبتی بر مهارت های یادگیری و حافظه داشته باشد.

 

تحقیقات نشان داده اند که هورمون های آزاد شده ناشی از استرس با تاثیر بر کورتکس مغز که ناحیه ای برای کنترل یادگیری و احساسات است، باعث تقویت فعالیت های مغزی می شوند.

 

همچنین نشان داده شده که استرس با افزایش انتقال و بازسازی انتقال دهنده عصبی به نام گلوتامات باعث تقویت حافظه می گردد.

 

هورمون های استرس بر بدن هم اثر مخرب و هم مفید دارند. این موضوع بسته به آن است که چگونه فرد به این استرس پاسخ دهد.

 

هورمون های استرس به طور مستقیم بر مناطقی از مغز که مربوط به یادگیری و احساسات هستند تاثیر می گذارند. این موضوع می تواند کمکی جهت یادگیری بهتر و تقویت حافظه باشد.

خبر مسرت بخش این است که اگر شما مبتلا به استرس و اضطراب مزمن هستید، در صورتی که استرس و اضطراب را از خود دور کنید، مغز شما قادر خواهد بود خود را ترمیم کرده و فعالیت هایش را به حالت اولیه بازگرداند

 

بهره برداری از این موقعیت ها نیازمند مهارت های افراد در رویارویی با استرس ها و مشکلات است.  از این رو آشنایی با روش های کنترل استرس می تواند مزایای بیشتری از معایب استرس برای ما به ارمغان بیاورد.

 

به علاوه، استرس برای تمام افراد وجود دارد. ریلکس بودن و آرامش و استفاده از استرس به عنوان آدرنالین می تواند ظرفیت انجام کارها را توسط فرد افزایش دهد.

 

به هر حال هر فردی نیاز به دوره های آرامش مطلق دارد چرا که اثرات استرس مزمن با استرس حاد بسیار متفاوت است.

 

در واقع استرس مزمن (طولانی مدت) می تواند بر سلامت ذهنی تاثیر منفی داشته و باعث کاهش قدرت یادگیری و تضعیف حافظه شود.

 

در واقع اگرچه استرس متوسط باعث افزایش هورمون آدرنالین و تمرکز و هوشیاری فرد می شود، ولی استرس مزمن زیان بار خواهد بود.

 

دلیل این امر این است که استرس باعث ترشح گلوکوکورتیکوئیدها می شود که منجر به تقویت عملکرد مغزی می گردد. اما ترشح مداوم این گلوکوکورتیکوئید ها و سطح بالای خونی این هورمون ها  باعث آسیب به هیپوکامپ می شود که اصلی ترین بخش مسئول حافظه صریح فرد نظیر حقایق و رویداد ها است.

 

برای مثال شما ممکن است فراموش کنید که مثلا کیف پولتان را کجا گذاشته اید. مواجهه با مقادیر بالای گلوکوکورتیکوئیدها در بدن، با عقب کشیدن فعالیت هیپوکامپ حافظه کنونی شما را مختل کرده و حافظه بلندمدت را تقویت می کند.

 

یک پروفسور آمریکایی آنزیمی را کشف کرده است که بر سلول های عصبی بخش فرونتال کورتکس مغز اثر می گذارد. استرس باعث تولید مقادیر بالا از این آنزیم می شود که نتیجه این افزایش، تخریب سلول های عصبی و در نتیجه اختلال کنترل پیام های عصبی و مخصوصا احساسی و همچنین تضعیف قدرت تجزیه و تحلیل مسائل است.

 

اما خبر مسرت بخش این است که اگر شما مبتلا به استرس و اضطراب مزمن هستید، در صورتی که استرس و اضطراب را از خود دور کنید، مغز شما قادر خواهد بود خود را ترمیم کرده و فعالیت هایش را به حالت اولیه بازگرداند.

 

اما متاسفانه اثرات درازمدت سیگار کشیدن بر مغز حتی با توقف مصرف دخانیات لزوما قابل برگشت نیستند و مصرف سیگار تاثیری مشابه استرس مزمن بر کاهش حافظه و قدرت یادگیری دارد.علی شاهملکی{بخش سلامت تبیان}
ali.shahmaleki بازدید : 71 سه شنبه 22 بهمن 1392 نظرات (0)

تمیز هستید یا وسواسی؟

 


وسواس، استرس زیادی هم به فرد و هم دیگران می دهد و باعث کلافگی می شود. افراد وسواسی پیوسته رفتاری را به اجبار تکرار می کنند و در پایان هم معمولا از عملکرد خود رضایت ندارند، درصورتی که فردی که فقط به نظافت در حدی که شلختگی و بی نظمی وجود نداشته باشد، اهمیت می دهد، هم خودش از عملکردش رضایت خواهد داشت و هم دیگران.


وسواس

می‌شوید و می‌سابد، انگار که هیچ‌چیز، هیچ‌وقت تمیز نمی‌شود. خاله را می‌گویم. آنقدر دست‌هایش در آب بوده که مدام پوست‌‌پوست می‌شود و روی تمیزی بعضی چیزها بیشتر حساسیت نشان می‌دهد.

 

مادر می گوید، خاله وسواس دارد و خاله معتقد است مادر سرهم بندی کار می کند و اصلا تمیزکاری او را قبول ندارد، اما حق با کیست؟

 

دکتر محمدرضا خدایی، روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توان بخشی در پاسخ به این پرسش می گوید:

 

نظافت، تمیز کردن در حد اعتدال است تا جایی که انضباط در محیط خانه یا محیط کار ایجاد شود. این کار نتیجه مثبت دارد و باعث می شود هم فرد و هم دیگران رضایت فکری پیدا کنند، ولی وقتی این نظافت از اعتدال خارج شود و به جای این که هدف تمیزکردن محیط باشد، فرد احساس اجبار برای تکرار یک رفتار را کند، وسواس است.

 

شخص وسواسی، با فکری وسواسی و رفتاری تکراری شروع به ساییدن بیش از حد سطح یا شیء می کند، چون فکر می کند حتما باید دو یا شش بار آن را بشوید تا تمیز شود، در نتیجه خود را آزار می دهد. این در حالی است که دیگران معتقدند آن محل یا شیء تمیز است.

این احساس اجبار باعث افت عملکرد و تلف کردن وقت می شود.

 

وسواس، استرس زیادی هم به فرد و هم دیگران می دهد و باعث کلافگی می شود. افراد وسواسی پیوسته رفتاری را به اجبار تکرار می کنند و در پایان هم معمولا از عملکرد خود رضایت ندارند، درصورتی که فردی که فقط به نظافت در حدی که شلختگی و بی نظمی وجود نداشته باشد، اهمیت می دهد، هم خودش از عملکردش رضایت خواهد داشت و هم دیگران.

در افراد وسواسی، گاهی فقط نظافت یک چیز یا مکان مهم می شود، مثلا لباس ها را خیلی می شویند، ولی خانه شان چندان تمیز نیست، در حالی که اگر کسی متعادل باشد، همه چیز و همه جای خانه اش نظم و انضباط خواهد داشت

 

چگونه بفهمیم رفتارمان وسواسی است؟

معمولا فردی که کم کم رفتارش از حالت عادی خارج و وسواسی می شود، متوجه عادی نبودن رفتارش است، زیرا بیش از همه عذاب می کشد و بیشترین استرس به خودش وارد می شود و هیچ وقت از عملکرد خود راضی نیست.

 

دکتر خدایی توضیح می دهد: برای این افراد، گاهی فقط نظافت یک چیز یا مکان مهم می شود، مثلا لباس ها را خیلی می شویند، ولی خانه شان چندان تمیز نیست، در حالی که اگر کسی متعادل باشد، همه چیز و همه جای خانه اش نظم و انضباط خواهد داشت و خودش از عملکردش راضی است.

 

افراد وسواسی معمولا تمیزکردن دیگران را قبول ندارند و فقط اگر خودشان این کار را انجام دهند تا حدی دلشان راضی می شود، ولی افراد عادی از کمک دیگران استقبال هم می کنند.

 

وسواس از کجا می آید؟

وسواس هم ریشه های وراثتی و هم یادگیری دارد. اگر در خانواده کسی، سابقه وسواس وجود داشته باشد، احتمال این که به این اختلال دچار شود، زیاد است، ولی یادگیری هم می تواند باعث بروز این مشکل شود. مثلا وقتی از دوران کودکی، بچه ای وادار به رعایت انضباط و تمیزی بیش از حد می شود، در بزرگسالی این خصیصه در او می ماند و حتی امکان دارد شدیدتر هم شود.

وسواس

 

با وسواس وسواسی ها مبارزه کنیم

اولین راه مبارزه این است که اطرافیان به محض این که رفتارهای وسواسی را در کسی مشاهده می کنند، درصدد ترک دادن این رفتارها برآیند.

 

باید این فرهنگ که کسانی که وسواس دارند، منظم و نظیف می دانیم از بین برود و بدانیم این اشخاص دچار بیماری هستند.

 

اطرافیان فر”‹د وسواسی نباید برای این که او آرام شود، هر چه می خواهد انجام دهند و خود را مکلف به اجرای فرامین او بدانند، مثلا اگر از اعضای خانواده می خواهد دایم دست ها و پاهایشان را بشویند، به محض این که احساس کردند این خواسته از حد اهمیت به نظافت معمولی خارج است،”‹ به حرف او گوش ندهند تا وسواس آرام آرام از بین برود.

 

البته ممکن است اهمیت ندادن به خواسته فرد وسواسی او را عصبی کند؛ بنابراین باید به تدریج و با تذکر انجام شود؛ ولی اگر این روش را پیاده نکنیم، شخص مبتلا به وسواس شرطی و مشکل روز به روز شدیدتر می شود.

 

وسواس درمان شدنی است

دکتر خدایی با بیان این که اگر به همه حرف ها و خواسته های کسی که دچار وسواس شده توجه نشود، وسواس کمرنگ تر خواهد شد، به نکته مهمی اشاره می کند: مخصوصا وقتی وسواس رنگ مذهبی می گیرد باید مراقب بود تا تحت تاثیر قرار نگیریم، مثلا وقتی در پاکی و نجسی بیش از حد وسواس به خرج می دهد، تذکر دهیم که این رفتار مذهبی نیست.

برای درمان وسواس بهترین کار کنترل افکار است، به این ترتیب که افکار مخرب را کم کم نادیده بگیریم، مثلا اگر فکر می کنیم باید لباسی را چهار بار بشوییم تا تمیز شود، هر بار یک بار از تعداد دفعات شستن کم کنیم تا به یک بار برسد

 

این روانپزشک در مورد درمان این بیماران می گوید: برای این بیماران کمک گرفتن از روانپزشک یا روان شناس ضروری است تا درمان های دارویی و شناختی ـ رفتاری برایشان انجام شود.

 

وسواس، نرم نرمک سراغمان می آید

دکتر خدایی معتقد است: فرد وسواسی باید به خودش کمک کند، در هر چیزی که اعتدال رعایت نشود، مشکل زاست؛ بنابراین نه باید زیاده روی کرد و نه کم گذاشت. وقتی همه اذعان می کنند خانه مرتب و یا شیئی تمیز است، باید آن را بپذیریم تا در دام وسواس نیفتیم و افکار مزاحم را از خود دور کنیم تا مشغله فکری و خستگی بیش از حد و بیماری های جسمی و روانی سراغمان نیاید. اگر حس کردید مدام یک کار را تکرار می کنید، مراقب باشید و دست از این عمل بردارید.

 

به گفته او، بهترین کار کنترل افکار است، به این ترتیب که افکار مخرب را کم کم نادیده بگیریم، مثلا اگر فکر می کنیم باید لباسی را چهار بار بشوییم تا تمیز شود، هر بار یک بار از تعداد دفعات شستن کم کنیم تا به یک بار برسد.

 

می توان فکر کرد ناظری بر کار ما نظارت می کند و خود را متعهد به انجام ندادن رفتار تکراری کرد. از سوی دیگر، فضای کار باید شاد باشد تا خستگی دیرتر سراغتان بیاید.

 

وادارکردن خود به قبول داشتن کار دیگران و کمک گرفتن از آنها، انجام خانه تکانی و تمیزکردن خانه را آسان تر می کند و تمرینی است برای مبارزه با وسوسه وسواس.

ali.shahmaleki بازدید : 104 سه شنبه 22 بهمن 1392 نظرات (1)

بدن انسان

نـيـروی حـفـاظـتـی بـدن

« هر کسی در درون خود نيروی پشتيبانی دارد».

«نَفس»: زندگی و خودآگاهی در پديده زنده، و آنچه غرائز و احساسات و هستی خود را درک می کند و از خود بعنوان "من" ياد می کند. پديده زنده با زنده بودن نَفس زنده است و با مردن نَفس می ميرد و همينطور با مردن بدن نَفس نيز می ميرد. نَفس فوت هم می کند وفوت وضعيت ميان مرگ و زندگی است مانند خواب و بی هوشی). نفس در آيه مجاز است و بجای جسم آمده است. بعبارتی آيه می گويد: هر جسمی نيروی پشتيبانی دارد که نتيجه پشتيبانی از زندگی آن جسم می شود پشتيبانی از "زندگی نفس آن جسم".

«حافظ»: اسم فاعل از مصدر حفظ است. حفظ بمعنی: چيزی را از درون يا در درون نگهبانی و نگهداری و پشتيبانی نمودن است، ("حراست" بمعنی: چيزی را از بيرون نگهبانی و پشتيبانی نمودن است). و حافظ: کسی يا چيزی است که چيزی را از درون آن يا در درون آن نگهبانی و نگهداری و پشتيبانی می کند).

نکته آيه: هر کسی در درون خود نيروی پشتيبانی دارد:

بدن هر انسانی يک سيستم حفاظتی دفاعی دارد. برخی از سلولهای آن در جای مخصوصی به انتظار وارد شدن غير خوديها (باکتريها، ويروسها، ميکروبها و مواد خطرناک) هستند و برخی با جـريان خـون در سـراسـر بدن گـشـت ميزنند و هـنگام برخورد با دشـمـن با آن درگيرشده و آنرا از پا در می آورند. و به اين ترتيب سلامتی بدن را در برابر بيماريها حفظ می کنند و بدن زنده می ماند و با زنده ماندن بدن نفس زنده می ماند.

تصويری از سلولهای مغز استخوان انسان که با ميکروسـکوپ ديده ميشوند. در مغز استخوان هـر دقـيقه مـيـلـيـونها سلول درست ميشوند تا به بخشهای ديگر بدن صادر شوند. اين سلولها بين يک صدم تا سه صدم ميليمتر قـطر دارند.

سـرانـگـشـتـان

« آيا انـسـان می پندارد کـه مـا هـرگـز استخـوانهای او را جـمع نخواهيم کرد؟ چرا! ما حتی می توانيم سرانگشتان او را نيز دوباره درست کنيم»!

(واژه بـنـان در اصـل به معنی: "تکيه گاه و چيزيکهبنوعی و بنحوی به آن تکـيه می شـود" است. در معنی دوم خود از جمله به: قـسـمـت داخلی سر انگـشـتـان، يعـنی هـمان قسمتی که در تصوير می بينيم اطلاق شده، به اعتبار اينکه "انـسان در کـارهـا و نشست و برخاست های خود به آنها تکيه می کند").

نکـتـه آيه: سرانگشتان وضعيت خاصی دارند:

سـر انـگـشـتـان هــر فــردی رسـم و نـمودار کاملا منحصر بفرد خود دارد. حتی دو نـفـر دو قـلـو را نمی توان يافت که نمودار سرانگشتان آنها نظير هم باشد (دوقـلوهای موسوم به "دوقـلوهای همسان" که از يک تخم درست می شوند نيز نمودار سرانگشتان آنها دقيقاً يکی نيست ولی تميز دادن آنها دقت و بررسی زيادی می خواهد). نمودار سرانگشتان از تولد تا وفات ثابت می ماند، و به هر چيزی دستزده شود اثر خود را بجا می گذارد، و قطر خطهای آن در مردان از زنان بزرگتر است.

اينکه قـرآن "دوباره سازی سرانگشتان" را مطرح می کند به اين معنی نيست که آفرينش سرانگشتان سخت تر و پيچيده تر از اندامهای ديگر است، بلکه به اين معنی است که سرانگشتان چيزِ خاصی دارند و در آينده کشف میشود و آيه روشن می کند که قرآن سخن خداوند است. انسان در قرن نوزدهم به وضعيت سرانگشتان پی برد.

تأثير رنگها بر انسان

«گفتند: از خدای خود بخواه برای ما روشن کند رنگ آن چيست؟ موسی گفت: خدا می گويد: آن گاوی است زرد، رنگ آن پر رنگ يکدست است، بينندگان را خرسند و شادمان می کند».

پژوهشهای علمی نشان می دهد که رنگها بر انسان و در زندگی وی تأثير دارند. رنگ سبز احساس دوست داشتن زندگی و اميد به زندگی را در انسان ايجاد می کند (به اين خاطر پوشاک جراحان از رنگ سبز انتخاب شده که روی بيمار تأثير بگذارد. و آياتی که از پوشش بهشتيان در بهشت صحبت می کنند نيز می گويند که پوشاک آنها سبز رنگ است) ـ رنگ ارغوانی انسان را به آرامش فرا می خواند ـ رنگ زرد دستگاه عصبی را پر جنب و جوش و انسان را با نشاط می کند (فعال می کند) و احساس شادمانی و خرسندی را در وی ايجاد می کند ـ رنگ آبی احساس سردی نمودن ورنگ سرخ احساس خشکی نمودن را در وی ايجاد می کند. همينطور درصد ياد گيری در متون و تصاوير رنگی بیشتر از متون و تصاوير سياه و سفيد است (بعبارتی مغز چيزهای رنگی را بهتر ذخيره می کند و بياد می آورد). رنگ به کارها معنی می دهد، در کارهائی که با اعداد با حجم زياد صورت می گيرد درصد اشتباهات در اعداد رنگی کمتر ار اعداد سياه و سفيد است.

توجه شديد به چيزی و احساس درد نکردن

« و چند تا زن در شهر گفتند: همسر عزيز (يعنی زليخا همسر نخست وزير مصر) با جوان خود درگير می شود تا خواست خود را به او بخواهاند. شيفتگی دوستداری يوسف براستی مشغوليت او شده است. ما براستی او را در رويه ای که همه آن را ناپسند می دانند می بينيم ــ هنگاميکه (زليخا) نقشه آنها را شنيد دنبال آنها فرستاد، برای هر کدام نشيمنی مشخص نمود، بدست هر کدام يک کارد داد، و به يوسف گفت بر آنها وارد شو! همينکه او را ديدند او را بزرگ ديدند و دستهای خود را بريدهبریده نمودند و گفتند: خدا از بدی دور! اين بشر نيست، اين تنها يک فرشته بزرگوار است».

«مُراوِدَة»: درگير شدن با کسی برای خواهاندن خواست خود به او است. «شَـغَـف»: شيفته و دلباخته شدنی است که انديشه انسان را بخود مشغول می کند ـ «حُبّ»: دوست داشتن کسی بخاطر خوب بودن آن است. مانند دوست داشتن يک آموزگار خوش رفتار. "مبين": چيزی است که برای همه پيدا و آشکار است. و "ضلال مبين" در آيه بمعنی: چيزی است که همه آنرا بی راهـگی و رويه نادرست می دانند. "دستهای خود را بريده بريده نمودن" مجاز است بمعنی: پوست و گوشت دستهای خود را بریده بریده نمودن. "مکر" بمعنی: نقش بر آب نمودن است و منظور زليخا از مکر زنان اين است که آنها (از روی رشک ورزی) نقشه داشته اند که جايگاه و شخصيت وی بعنوان همسر نخست وزير را لکه دار کنند. 

نکته مورد نظر ما درآيه اينست که می گويد: زنان يوسف را  بزرگ می بينند و دستهای خود را بريده بریده می کنند. يعنی زيبائی يوسف چنان آنها را شيفته می کند که کاردهائی که با آنها ميوه پوست می کنده و تکه می کرده اند دستهای آنها را پاره پاره می کند ولی آنها احساس نمی کرده اند.

پژوهشهائی که با دستگاه روی مغز شده نشان می دهد که هنگاميکه مغز شديداً متوجه چيز مهمی است، فعاليت مناطقی از مغز که درد احساس می کند کم می شود. و فعاليت در سلولهای عصبی پيرامون کانال سيلويوز بيشتر می شود، که اين فعاليت منجر به ترشح ماده تسکين دهنده درد می شود. به اين خاطر هنگاميکه توجه انسان پيش چيز مهم و بزرگی است اگر در آن لحظات پوست و گوشت دست خود را بريده بريده بکند احساس درد نمی کند و متوجه نمی شود که دارد دست خود را می برد. 

سحر شدن چشم

در قرآن می خوانيم پس از اينکه موسی آيات خداوند را (يعنی معجزاتی که به موسی داده بوده که به فرعون و درباريان وی نشان دهد را) به فرعون و درباريان وی نشان میدهد، می گويند اين سحر است و ما هم ميتوانيم برای تو سحر بياوريم. به اتفاق همديگر وقتی تعيين می کنند که در حضور مردم اين کار را انجام دهند. در اين  داستان در رابطه با اثر سحر برانسان چنين می خوانيم:

« (ساحران) گفتند: ای موسی! يا می اندازی و يا اينکه ما اندازندگان باشيم ـ (موسی) گفت: بيندازيد! همينکه (طنابها و چوب دستی های خود را) انداختند چشم های مردم را سحر زده نموده و آنها را هراسناک نمودند و سحر بسيار بزرگی اجرا کردند».

آيه می گويد ساحران چشمهای مردم را سحر کرده اند. دستاورد پژوهشهای علمی انجام شده در زمينه سحر نيز نشان می دهد که سحر بر چشم فرد اثر می گذارد. سحر کارکرد چشم را مختل می کند يا همه رنگها بجز رنگ آبی را جذب می کند. 

در رابطه با اينکه سحر در واقع تغييری در پديده های طبيعی ايجاد نمی کند نيز در آيه 66 سوره طه نيز ميخوانيم: « فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى: سحر آنها به موسی این خیال را داد که چوب دستی ها و طنابهای آنها حرکت می کند».  یعنی ساحران چوب دستی و طنابهای خود را به موجودی که حیات و اراده ای داشته باشد و از خود حرکتی بکند تبدیل نکرده اند بلکه چنین به خیال موسی آمده است.

نعمت بودن مـرجـان

« از هر دوی آنها (از هر دو دريای شور) مرواريد و مرجان درمی آيد. کداميک از اين نعمتهای پروردگار خود را می توانيد تکذيب کنيد»؟!

نکته آيه: آيه مرجان را نعمت شمرده است:

در زمان پيامبر مرجان استفاده ای که بتوان آنرا نعـمت ناميد نداشته است. امروزه انسان از برخی مرجانها در ترميم استخوانهای آسيب ديده و ناقـص شـده استفاده می کند. وقتی مرجان  به استخوان پيوند زده می شود، علی رغم اينکه بـدن فـسـفـات کـلـسـيم دارد و مرجان کربنات کلسيم، با اين حال اسـتخوان مرجان را رد نمی کند، بلکه آنرا می پذيرد. ابتداخون دور قطعه مرجان را محاصره می کند و آنرا ذوب می کند. بعد استخوان آنرا در خود قـاطی می کند و رفته رفته با استفاده از آن، خود را ترميم می کند و دقـيـقـاً شکل اصلی خود را بخود می گيرد.

مرجان از استخوان قويتر است ولی ترکيبات آنها ضـمـن کـم و زيـاد بـودن در هـر کـدام مشترک است. مثلا هر دو کلسيم، منزيم و فـلـور دارند. کـلـسيم مرجان و استخوان تقريباً مساوی است. منزيمِ استخوان تـقـريـبـاً کمی کمتر از دو برابر منزيم مرجان است. از نظر فـلـور، مرجان کمی بيشتر از استخوان فـلـور دارد.

رونـد قـوی و ضـعـيـف شـدن بـدن

« خدا آنست که شما را از چيزِ سست آفريد، مدتی پس از سستی روند پيوسته نيرومند شوندگی قرار داد، مدتی پس از روند نيرومندی روند پيوسته سست شوندگی و پيری قرار داد. خدا آنچه را می خواهد می آفريند و او دانای توانمند است».

نکات آيه:

1ـــ انسان ابتدا از چيز سست آفريده می شود:

انسان در ابتدا از يک سلول آفريده می شود که ترکيب در هم ذوب شده ای است از تخمک زن و سلول مـنی مرد (اسپرم). اين سلول موجودی است کاملاً سست. يعنی بی استخوان و غضروف و غيره.

2ـــ مدتی پس از سستیِ ساختارِ خلقت، انسان پيوسته روند نيرومند شوندگی بخود می گيرد:

پس از مدتی (تـقـريباً پـس از سه هـفـته) رشد سـلـول اولـيه (کـه کاملاً سستاست) به نـقـطه تـولـيد اسـتخـوان می رسد کـه نيرومندترين بافـت بدن است. در اسـتـخوانها نيز همانگونه که بافتهای جديد توليد می شوند بافتهای قديمی خراب می شوند. از وقتی که توليد بافـت استخوانی آغـاز می شود  تا 30 سالگی هـر ساله پـيـوسـته بافـتی کـه تولـيد می شود يک درصد از بافتی که خراب می شود بيشتر است. يعنی دقـيـقـاً هـمانطور که آيه می گويد: انسان پس از سستی ساختار خلقت خود روند پـيـوسـتـه نـيـرومند شوندگی بخود می گيرد. ( واژه جَعْـل به معنی «قـرار دادن» به معنی: پـيـوسته و همواره انجام دادن يا بودن چيزی يا کاری است. مثلا وقتی آيه می گويد: پس از سستی نيرومندی جَـعْـل کرده (قرار داده)، به اين معنی است که انسان پيوسته نيرومند می شود).

3ـــ مـدتی پس از روند پيـوسته نـيـرومـنـد شوندگیِ ساختارِ خلقت، خلقت روند پيوسته سست شوندگی را در پيش می گيرد:

 از 40 سـالـگـی به بعد ميزان خراب شدن بافتهای استخوانی در هر سال يک درصد بيشتر از ميزان توليد آنهاست. به اين ترتيب چنانکه آيه می گويد: مدتی پس از نيرومند شوندگی (که تا 30 سالگی بود)، انسان پـيـوسـته روند سست شوندگی را در پيش می گيرد (که از 40 سالگی است).

ضـعـيـف شـدن بافـتهای اسـتخوانی تا جائی می رود که  سوراخهای ريز در آنهـا ايجاد می شود، طـوريکـه حتی يـک بـار سبک نيز می تواند منجر به سکستگی آنها بشود. امکـان شکستگی استخوان در مردان نصف زنان است، چـون مـردان از ابتدا بافـت استخوانی بيشتری دارند.

آفرينش پیوسته بدن

« آيا ما از آفرينش نخستين از پا درآمديم؟! نـه تـنـهـا درنيامديم بلکه اينها پيوسـته در آفرينش جديد نيز هستند».

نکته آيه: انسان پيوسته در آفرينش جديد است:

آيه خطاب به کسانی است که می گويند" دوبـاره زنـده نـخـواهـنـد شـد"! به شـوخی بـه آنـهـا می گـويد: نکند ما در آفـرينش نخستين همه توان خود را از دست داده باشيم! و بعد خطاب به آنها می گويد که: «آنـهـا پيوسته در خلقـت جديد (يعنی تجديد خلقت)» هـسـتـنـد.

انسان چطور پيوسته در تجديد خلـقـت است؟

پـيوسته سلولهائی در بدن انسان می ميرند و سلولهای جديدی درست می شوند. طوريکه در طول زندگی چندين بار بدن انسان کاملاً عوض می شود بجز سلولهائی که احساس هویت و شخصیت فرد با آنها صورت می گیرد و گفته می شود که سلولهای اعصاب هستند.

مـغــز

«در داستان آنها (داستان انبياء و اقوامشان) برای کسانيکه مغزهای خالی از هر گونه پيشينه های فکری دارند درس و تجربه هست».

نکته آيه: مغز در آيه جمع بسته شده است. چرا؟ 

جمع بودن مغز به اين معنی است که مغز انسان سه يا بيش از سه تا است. (چون در زبان عربی از سه به بالا جمع محسوب می شود). همانطور که در تصوير تقسيم بنديهای مغزرا می بينيم، مغز تقسيمات و بخشهای مختلف دارد که هـر کـدام مـسئوليت خاصی دارند. انديشه ها، تفکر، تحليل، تمرکز و ذخيره تجربيات انسان و غيره هر کـدام در بخـشـهای گوناگونی از مـغـز صورت می گيرد. يعنی مغز "مجموعه ای از مغزها" است.

شنوائی در يک نقطه و بينائی در چند نقطه از مغز

« و برای شما شنوائی و بينائيها درست کرد».

نکته آيه: واژه سَمْع (شنوائی) در آيه مفرد است ولی واژه اَبصار (بينائی) جمع. چرا؟

مـفـرد بـودن سَـمْـع به اين معنی است که شـنـوائی فـقـط يکی است. واقعيت هم همين است. شنوائی در مغـز فـقـط يکی است (يعنی: يک چيز و در يکجا است). محل آن زير قسمت آبی رنگ تصوير است. به اين خاطـر «سَـمْـعْ »هـميـشـه در قـرآن مـفـرد آمدهاست. ( ضمن اينکه واژه  سَمْعْ در زبان عربی جمع دارد. جمع آن «اَسْـمـاعْ و اَسْـمُـع» است).

 

و عـلـت اينکه اَبصار (بـيـنـائـيـهـا) جمع آمده اين است که محل بينائی در مـغـز در بيش از دو نقـطه است، (در زبان عربی از سه ببالا جمع محسوب می شود). به اين خاطر قرآن آنرا جمع بسته است. بينائی بخشهای ويژه درک رنـگ، درک بُعـد و درک تـصـويـر دارد کـه جدا از هم هستند ولی در ارتباط دائمی با هم هستند و با هم کار می کنند.

نکته ديگر آيه اين نيز هست کـه "شـنـوائی" و "بـيـنـائیِ" انسان در گوشها و چشمهای وی نيستند، چنانکه انسان در گذشته چنين تصور می کرد.

بخش جلو مغز دروغ می گويد و اشتباه می کند

« در مورد آنکه تکذيب می کند و روی می گرداند چه فکر می کنی؟ آيا او نمی داند که خدا می بيند؟ اگر دست برندارد  جلو سر او را می گيريم. جلو سری که "دروغ می گويد" و "اشتباه می کند"».

بخـش جـلـوئـی مـغـز فـکـر مـی کـنـد، بـرنـامـه ريـزی مـی کـنـد، تحـلـيـل می کـنـد، تـصـمـيم میگيرد، "دروغ می گويد" و"اشـتـبـاه می کـنـد". همينطور مرکز عـاطـفـه و احتياط يا بی عاطفگی وبی احتياطی فرد نسبت به آنچه رخ می دهد نيز در همين بخش از مغز ريشه دارد.

هـمينطور بخش جلو مغز است که به بخشی از مغز که ترس را احساس می کند سيگنال می فرستد که از ترس بکاهد. (مرکز ترس، ترس را احساس می کند ولی بخش جلو مـغـز است کهتعيين می کند که انسان بترسد).

 

توان يادآوری در زنان می تواند از مردان کمتر باشد

« و دو نفر از مردان خود را به گواهی بگيريد، در صورت نبودن دو مرد، يک مرد ودو زن از ميان حاضرين که طرفين آنها را قبول داريد به گواهی بگيريد، تا اگر يکی از آنها آنرا فراموش کرد ديگری آنرا بياد وی بياورد».

جملات مزبور در آخر آيه ای قرار دارند کـه موضوع آن معامله مدت دار يا قسطی است. در پايان آيه گفـته: "برای معامله خود افرادی را شاهد بگيريد". در رابطه با "شاهـد گرفـتن" نيز گفته: دو تا مرد را شاهد بگيريد، اگر دوتا مرد برای شاهد گرفـتن پيدا نکرديد يک مرد و دو زن را شـاهـد بگـيريد تا اگر يکی از آنها آن را فراموش کرد ديگری آن را بياد وی بياورد.  معنی اين جملات اين است که: توان يادآوری در زنان می تواند از مردان کمتر باشد.

مسئله يادآوری به مغز مربوط می شود. در رابطه با اندازه سلولهای مغز انسان عددهای متفاوتی گفته شده است. ولی آنچه همه گفته اند و بر آن اتفاق نظر دارند اين است که: تعـداد سلولهای مغز زن از مغز مرد کمتر است. کسانيکه تعداد سلولهای مغز مرد را16 ميليارد برآورد می کنند، تعداد سلولهای مغز زن را 13 ميليارد برآورد می کنند. يعنی مغز زن 3 ميليارد سلول کمتر از مغز مرد دارد. اين تفـاوتِ کمیِ سلولهای مغز زن و مرد، می تواند "توان يادآوری زنان نسبت به مردان را کمتر بکـند".

برخی از جمله با استناد به این آیه استناد میکنند که حقوق زن در قرآن نقض میشود. که این مسئله البته ارتباطی به حقوق و انسانیت زن ندارد. چنانکه وقتی به دو نفر مرد ضعیف بگوئیم یک طرف میز را بلند کنند و یک مرد قوی یک طرف دیگر آن، این ارتباطی به انسانیت آنها و حقوق انسانی آنها و برابری انسانها و غیره ندارد. بلکه به مسئله توانمندی آنها مربوط میشود.

پـوشـش و مـغـز

« به مردان مؤمن بگو: نگاههای خود را بگيرند (یعنی به همه جای مردم نگاه نکنند) و باسن خود را نيز بپوشانند. اينکار آنها را برجسته ترمی کند. خدا می داند که آنها (يعنی: غير مسلمانها) چه پوشاکهائی را خواهند ساخت ـــ همينطور به زنان مؤمن نيز بگو: نگاه خود را بگيرنـد (یعنی به همه جای مردم نگاه نکنند) و باسن خود را بپوشانند و زيبائی خود را جز آنچه از آن ظاهر شده (یعنی زیبائی پوشاک و زیور آلات) نشان ندهند، و روسری خود را نيز روی گريبان خود بيندازند،و زیبائی ساختگی بدنِ خود را جز به شوهران، پدران، پدران شوهر، فرزندان، فرزندان همسر، برادران، فرزندان برادر، فرزندان خواهر، زنانِ خود (یعنی زنان مسلمانی که با آنها نشست و برخاست دارند)، (زنان) مستخدم خود، مردان همراهی که احساس جنسی ندارند (یعنی مردان پیر، معلول، دیوانه و غیره که توسط خانواده نگهداری میشوند)، و بچه هائی که هنوز از جاهای جنسی زنان چیزی نمی دانند، به کسی دیگر نشان ندهند. و پای خود را زمین نزنند که دیگران بدانند چه زیور آلات پنهانی دارند (یعنی با در آوردن سر و صدای زیور آلات، خود و زیور آلات خود را مطرح نکنند). و با آرزوی رستگاری، همه شما ایمانداران با توبه (یعنی با عوض کردن اینگونه تفکرات و رویه خود) به طرف خدا برگردید». ( نور 30ــ31).

زینت بمعنی «زیبائی ساختگی» است (یعنی زیبائی ای که از خود شئ نیست. مانند تصویر مینیاتوری روی کوزه، که از خودِ کوزه نیست بلکه روی آن نقاشی شده است). و به هر چیزی که چیزی را زیبا می کند و می آراید زینت اطلاق می شود .

 زینتِ اولی در آیه مربوط به زیبائیهای ساختگی روی پوشاک (مانند زیبائی سر آستین که در تصویر می بینیم)، و همینطور زیور آلاتی است که انسان آنها را در دست، گردن، پا، گوش و بینی نصب می کند یا می آویزد. مانند این مدلهای قدیمی که در تصویر می بینیم و سر و صدا ایجاد می کنند. "زینت" دومی در آیه زیبائی ساختگی بدن است. یعنی زیبائی برجستگی سینه توسط سوتین، یا زیبائی چهره  و پا و دستها بشکلی در تصویر  می بینیم). و آخرین زینت درآیه به معنی زیور آلاتی است که در دست و گردن و پاها و گوش و بینی نصب کرده می شود یا آویخته می شود. و فروج جمع فرج است بمعنی شکاف، و از جمله به قسمت باسن بدن انسان که بدن در آنجا شکاف برمیدارد فرج اطلاق شده است. و در آیه به این معنی بکار گرفته شده است.

نکات آيه:

1ـــ پوشاکهای آينده توسط غير مسلمانها تغيير داده خواهد شد:

آمـدن فعل « يَـصْـنـَعـُونَ» پس از صفت « خَـبـيـرٌ» انجام فـعـل را به آينده موکول می کند. (يعنی اگر گفته بود: اِنَّ اللهَ  بـِما يَـصْـنـَعـُونَ خَـبـيـرٌ» در آنصورت جمله به اين معـنی می شد که: خدا از پوشاکی که تـولـيـد می کـنـند (يعنی در همان زمان گفـتـنِ ايـن آيـه توليد می کرده اند) اطـلاع دارد. ولی وقـتی می گـويـد: «اِنَّ اللهَ خَـبـيـرٌ بـِمـا يَـصْـنـَعـُونَ» به اين معـنی می شود که خدا می داند در آينده چه لباسهائی را خواهند ساخت. و ضـمـير جمع «واو» بـه معـنی «آنها» کـه فـاعـلِ فـعـلِ «يَصْـنـَعـُونَ» به مـعـنـی «مـی سازند» است مربوط به "غـيـر مـسـلـمانان" است. علت اينکه آيه خطاب به محمد می گويد که به "زنـان و مـردان مـؤمـن" بگـويـد نـيز برای بالا بردن شأن آنها است.

در گـذشـتـه مـردم دنـيـا (بـا کـمـیاختلاف ميان لباس زن و مرد) پـوشـاکـهـای گـشـاد می پوشـيده اند (امروزه نيز برخی از اقوام پوشش سنتی خود را همچنان حـفظ کرده اند). به اين خاطر نيز قرآن در رابطه با پوشش آن دوره چيزی نگـفـتـه است. ولی برای عـصـر مـا کـه لـبـاسهای تنگ بکار گرفـته شده و چـنانکه آيه پيش بينی آن نيز کرده توسط غير مسلمانان اختراع شده، برای مؤمنين پوشش تعيين کرده است.

2ـــ مؤمنين باسن خود را بپوشانند (برجسته نکنند) و عادی نگاه کنند:

هر يک از رهنمودها و تحريمات قرآن دلايلی دارد. مـثلا دلـيـل تـحريم خوردن خون اينست که وقتی خون با هوا تماس پيدا می کند سمی می شود و می تواند بيماری زا باشد. نـوع نـگـاه کـردن و پـوشـشـی کـه (برای زنـان و مـردان مـؤمن) تعيين نموده نيز دليل دارد. دليل آن چيست؟

مسائل جنسی از مسائل غريزی است. دقـيقـاً مانند مسئله گرسنگی و غـذا. رابطه انسان با غذا چگونه است؟با ديدن غـذا هـمه افکار انسان سريعا  به فـراموشی سپرده می شود. چون وقتی دهان آب می اندازد اشتها بر هوش و فهم و درک انسان پيروز می شود. نگاه به غذا و بوی غـذا حـواس انـسـان را تـحـريک میکـنـد: چـشـم و بـيـنـی سـيگنالهائی را می گيرند که مغز از آنها بهره مند می شود، درست مانند بهره مندی آن از طريق سيگـنـالـهائی که اعصاب سـطـح بدن در اثر تماس با اشياء به مغز می فـرستند و مغز از آنها بهره مند می شود.

چـشـمـهـا نيز در خوردن به سهم خود بنوعی می خورند. به این معنی که عادت در اشـتـها نقش زيادی بازی می کند. يعنی چشمهااز طريق اعصاب به مغز اطلاع مـی دهـنـد کـه مثلاً غـذا آشـنـا است يا نه، همينطور غذا چه رنگ درست شـده، و غذا و سـفــره چقدر دلنشين و زيبا چيده شده، و فضا چگونه پرداخته شده، و مواردی از اين قـبيل، و به این ترتیب وعـده لذت داری و لـذت بـخـشـی آن را بـه مـغـز می دهـند.

مـسئله جنسی نيز  دقيقاً مانند مسئله گرسنگی و غذا است. يک نگاه به يک اندام جنسی کافی است که آتش نـيـروی جـنـسی انسان را و شعله ور کند.  بررسی های عـلـمی که با دوربينهای مـخـفی انجام شـده نشان می دهد که مـردان: در اولين نگاه خود به زنان، ابتدا به چشم آنها نگاه می کنند. بعد نگاه خود را به قسمتهای پائين تر بدن می برند (يعنی: به پستانها و باسن نگاه می کنند). با ديدن موارد مزبور بدن بيننده برخی واکـنـشـهـای فـيـزيـولـوژيکـی  نشان می دهد. احساس تحريک شـده توسط نگاه يا بو (يا تماس) به بخـشهای مختـلـف مربوطه در مغز می رود و آنجا روی آن کار می شود. وقـتی آن تحريک مربوط به احساسات، بعنوان يک مسئله جنسی تهييج کننده فهميده می شود، سيستم عصبی  مربوطه وسـيـلـه تحريک و بکار اندازی اندامهای جنسی بعدی را فـراهم می کند. (ايـن مطالب مربوط به مسائل جنسی از کتابِ سوئدی "انسان معجزه گرفته شده که يک کتاب علمی است و توسط محققين در قرن بيستم نوشته شده، و بحث آن بدن انسان است).

نقش چشم در برخورد با مسائل جنسی نيز مانند نـقـش آن در برخورد با غذا است. يعنی چشمها نيز مانند اعصاب حسی در سطح بدن سيگنالهائی به مغز می فرستند و مغز از آنها بهره مند می شود. بنابراين لـخـت بـيرون آمـدن يا برجسته اندام پوشيدن (يعنی مثلا شـلـوار و پيراهـن تنگ پوشيدن و باسن و سينه خود را برجسته نمودن) جز اينکه زن پيش از هر چيز خـود را در مـعـرض بهره وری و استثمار جنسی قـرار بـدهـد و فـضای حسـرت و حسادت  برای ديگران ايجاد کند، هـيچ دسـتاورد ديگری نه برای خود و نه ديگران هـيچکدام ندارد.

پوششی که قرآن برای مؤمنين تعيين نموده چنانکه در ترجمه آيه ديديم: انداختن روسری روی گريبان و انداختن پيراهن روی باسن (يا پوشيدن هـر لـباس ديگری که باسن و بدن برجـسته نباشـد) می باشد که يکی از حالات آن در اين تصوير می بينيم. اين نوع از پوشش چنانکه گفـتيم قـرآن برای زنان مـؤمن تعيين نمـوده است، (يعنی آيه خطاب به مـؤمنين است). و «مؤمنين» يعنی: کسانيکه بهخدا و روز رستاخيز ايمان دارند و می خواهند رهنمودهای مذهبی را در زنـدگی خود بکار بگيرند تا رستگار شوند". نه ايـنکه بعنوان يک اجبار مذهبی برای زنان تعيين کرده باشد. و اين آيه نيز از آيات «محکم» است. يعنی هـميشه بقوت خود باقی است و ارتباطی به زمان و و مکان و شرايط ندارد. (پيش از اين گفـتيم که "مسائل جنسی" از مسائل غريزی است. غريزه نـيز "قرن اول و قـرن بيستم" نمی شناسـد،  "شرق و غرب" نمی شناسـد، "انسان وحشی و انسان متمدن" نمی شناسد، "آدم با سواد و بی سواد" نمی شناسد، "آدم با فـرهنگ و بی فـرهنگ" و غيره را نمی شناسـد. بنابر این هر چقدر که دنیا عوض بشود و زندگی و امکانات زندگی عوض بشود، تغییری در غریزه ایجاد نمی شود و معنی و موضوعیت و مبنای علمی این آیه همچنان به قوت خود باقی خواهد بود).

مغزی که چيزی نديده، نشنيده و نگفته فکر نيز نمی کند

«و بحث کردن با کسانيکه ايمان نمی آورند، مانند اين می ماند که کسی با کسيکه غير از صدای معمولی و بانگ چيزی را تشخيص نمی دهد جر و بحث کند. اينها کـَر و گنگ و کور مادرزادی هستند. به اين خاطر اينها فکر نیز نمی کنند».

نکته آيه: آدم کـَر و گنگ و کور مادرزادی فکر نمی کند:

همانطور که آیه مطرح کرده مغـزی که هيچگاه چيزی نشنيده و نگفـتهو نـديـده، در واقع فکر هم نمی کند و نمی تواند بکند.

( آيه بحث کردن با کسانيکه بخداوند ايمان نمی آورند (يعنی کسانيکه برای خود موضعی دارنـد و روی آن ايستاده اند و دنبال شناخت نيستند)، به جر و بحث کردنِ کسی با حيوان و يا با کسی که زبان ما را نمی داند تشـبيه کرده است. در صورت "جر و بحث" با حيوان و يا کسی که زبان ما را نمی داند، آنها از آنچه گفـته می شود فقط صدای عادی و بانگ را از هم تشخيص می دهـند).

عکس العمل نشان دادن پوست

 

« خدا درسترين گفتارها را نازل نمود. کتابی است با موضوعات متناسب هر وضعيتی. پوست کسانی که از عظمت و ابهت خدای خـود می هـراسند در برخـورد با آن عکس العمل نشان می دهـد و بعـد با ياد خدا پوست و دل آنها نرم می شود».

وقـتـی انـسـاناحـسـاس سـرمـا يـا تـرس يـا حالات مـشابه آن می کند، در هر دو حال بدن با پوست خود عکس العمل نشان می دهد.

پوست از دو لايه داخلی و خارجی تشکيل شده است. قسمت داخلـی آن پر از اعصاب است. به کمک ماهيچه های کوچک که به کـيـسـه مو بسته هـستند موی بدن بلند می شود. وقتی آن ماهيچه ها منقـبض (جـمع) می شود کيسه موها به شکل محروطی کشيده می شوند، هـر چند موئی نيز نداشته باشند، و باعث چندشی شدن پوست می شوند. ايـن عـکـس الـعـمـل از اشاره بخش مرکزی مغـز ريشه می گـيـرد کـه پـيـام کاهش دما را از طريق نخاع دريافت می کند، که آن نيز از طريق اعصاب درک دما در پوست پيام خود را می گيرد. ابتدا هـورمون مربـوطه ترشح می شود که بصورت عامل فشار روی مجرای خون زير پوست عمل می کند، طوريکه جريان خون و پس از آن پس دادن گرما کم می شود. و پس از آن خود بدن آغاز به توليد گرما می کند. و در پايان کيسه های موها فرمان منقبض شدن را دريافـت می کنند.

بخـش سـمـت چـپ تـصـويـر نشان می دهد که در وضعيت کاهش دما (سرما) چه عکس العـمـلهائی در پوست و زير سطح آن ايجاد می شود، در مـقـايـسه با بخش سمت راست که وضعيت پوست در حالت گرما را نشان می دهد.

ساير عکس العملهای ديگر انسان مانند عکس العمل در برابر ابهت وعظمت و هـمـيـنـطـورعکـس العـمـلـهـای ديـگـر مانند اسـترس و يا احساس اينکه مثلاً اين وضعيت چطوری از سر آدم خواهد گذشت و غـيـره، درست مانند عکس العمل پـوسـت که در کاهش دما ديديم، عکس العمل آن روی پوست بارز می شود و پوست سفـت می شود.

اعصاب گرمائی در پوست

 

«به کسانيکه با آیات ما درافتادند آتشی خواهيم چشانيد. هر چه پوست آنها پخته شود آنرا عوض کرده تا رنج سوختن را بچشند. خداوند نيرومند است ولی با حکمت کار می کند».

عوض نمودن پوست برای چشیدن رنج سـوخـتـن بـه ايـن معـنـی اسـت که وقـتی پـوسـت می سوزد انسان ديگر سوزش  سوختن را احساس نمی کند. واقعيت هم همين است. اعصابی که گرما و سوختگی را احساس می کنند در پوست در سـطح بدن هستند. اندامهای زير پوستاعصاب احـسـاس گـرمـا و سـوزش را ندارند. وقتی پوست می سوزد انسان ديگر گرما و سـوختگی را احساس نمی کند.

بازتاب عملکردهای انسان توسط شنوائی، ديدگان و پوست

 

«تا اينکه وقتی به آن (آتش) رسيدند شنوائی، ديدگان و پوست آنها گواهی می دهد که چه کـارهـائی را انجام ميداده اند»!

نکـتـه آيه: شنوائی، ديدگان و پوست، کارهای انسان را بازتاب می دهد:

وقتی مغز انسان چيزی می شـوند يا به چيزی گوش می دهد، وچيزيرا می بيند يا به چيزی نگاه می کند؛ ضمن اينکه از آن نسـخه برميدارد، آنرا با فرستنده خود پخش نيز می کند. طوريکه می توان با گيرنده آن امواج را گرفـت و فهـمـيـد کـه مثلاً فرد به چه نگاه می کند. همينطور در رابطه با مواردی که قـبلاً به آنها نگاه کرده يا گوش داده يا آنها را انجام داده است.

پـوسـت نـيـز فـقـط شـکـل و نـمود اعضای داخلی را نشان نمی دهد بلکه پوست اعضای داخلی را نيز می شـنـود. مثلاً اگر کسی به ناراحتی قـلب (که در داخل سـينه قـرار دارد) مواجه شود، درد آن از طريق عصبِ خاصِ آن درد، درد را در کتف چپی يا نـواحی آن به آدم گوشزد می کند. يا می تواند تصويری از يک درد درونی را به شـکـل و عـلامـت مـعــينی نشـان بـدهـد کـه يـک متخصص پـوست بـراحتی می تواند نوع درد و بيماری را تشخيص بدهد. هـمـينطور می تواند عملکردهایانسان در شرايط خاصی (که شرايط قـيامت از جمله آنست) را بارز کند.

خـواب و بـيـداری

شب برای خواب و روز برای فعاليت قرار داده شده

 

« و اوست که شب را برای خواب و خواب را برای نيرو گرفتن و روز را برای فعاليت قرار داد».

نکات آيه:

1ـــ شب برای خواب قرار داده شده و روز برای فعاليت:

بدن انسان ساعات و جدول کاری دارد و در يک ريتم طبيعی مـشخصی کار می کند. اين جدول کاری بدن با دستگاه تنظيم ضربان قـلب " پُـر کار"  يا " کم کار" می شود. بترتيب زير:

ـــــ ساعت 3 بامداد، ساعتی که سرعت کار قلب مانند فشار خون و دمای بـدن بـه پائين ترين حد خود رسيده، کم کم بدن را بکار می اندازد. کمی پيش از اينکه ساعت بيدار کننده در مغـز (که يک دستگاه سـلولی است) فرد را بيدار کند بدن خود را بکار می اندازد.

ـــــ  تقريباً ساعت 6 صبح قلب ضربانهای سريعـتری را آغاز می کند.

ـــــ  تقريباً ساعت 11 پيش از ظهر قـلب به اولين اوج کار خود  می رسد. در اين وقت قـلـب و گـردش خون بالاترين فشار را تحمل می کنند  و مغز بطور ويژه ای فعال کار می کند. اين وضعيت زمان محدودی دارد.

ـــــ تـقـريباً ساعت 1 بعد از ظهر خستگی بعد از ظهر خود را بارزمی کند و آنوقـت هـضـم غـذا آغـاز مـی شـود. از قـرار معلوم بخش زيادی از خون بطرف اندامهائی که در هضم غذا نقش دارند می رود که فـعـالـتـر هـسـتـنـد و خونی که برای مغز می رود نسبتاً کم است. در اين وقت توان بدن می تواند تا %20 کاهش پيدا کند.

ـــــ کار فعال بعدی بدن تقريباً در ساعت 5 بعد از ظهر است. در اين وقت قـلـب خـون بـيـشـتـری را در جـريان خون پمپاژ می کند، غده بزاقی فعاليت هضم غذائی مؤثرتری را فعال می کند.

ـــــ نزديکيهای ساعـت 7 بعد از ظهـر بدن کم کم خود را در راسـتای استراحت کردن و دوباره نيرو گرفتن جهت می دهد، و فشار خون و تناوب ضربان کاهش پيدا می کند و احساس استرس نيز در ساعات شبانگـاهی کم می شـود.

به اين ترتيب با توجه به وضعيت کارکرد بدن در شبانه روز، چنانکه آيه گـفـته: شب "برای خواب و استراحت" و روز "برای فعاليت" قـرار داده شده است.

2ـــ خواب برای نيرو گرفتن است:

همانطور که آيه مطرح کرده  بدن در خواب نيرو و زندگی می گيرد.شنوائی انسان که در مغز است گرفته بشود، از کسی کاری ساخته نیست. نکته مورد نظر ما در

ali.shahmaleki بازدید : 78 سه شنبه 22 بهمن 1392 نظرات (0)

۱٫ اگر از لحاظ وزنی مقایسه شود استخوان ۵ برابر مقاوم تر از استیل است.
۲٫ اگر انسان بوسیله ی جراحی طحال، معده، یک کلیه، یک ریه، ۷۵ درصد از کبد، ۸۰ درصد از روده ها و تقریباً تمانی اندام های لگنی خود را خارج کند باز هم زنده می ماند.
۳٫ سیگار کشیدن در دوران بارداری خطرات سقط جنین، زایمان زود رس و حتی مرده زایی را به همراه دارد.
۴٫ پوست افراد سیگاری ۱۰ برابر بیشتر از از افراد غیر سیگاری چروکیده می شود.


۵٫ دود سیگار حاوی ۴۸۰۰ ماده ی شیمیایی است که ۶۹ تا از آنها سرطان زا هستند.
۶٫ یک فرد بالغ روزانه بین ۴۰ تا ۱۰۰ تار مو را از دست می دهد.
۷٫ انسان بدون غذا تا یک ماه زنده می ماند اما بدون آب بیش از یک هفته دوام نمی آورد.
۸٫ دانشمندان عقیده دارند که ۱۰۰ بار خندیدن معادل ۱۰ دقیقه ورزش سنگین است.
۹٫ ۸ تا ۱۰ ثانیه پس از اینکه خون رسانی به مغز قطع شود فرد دچار بیهوشی می شود.


۱۰٫ مغز انسان بین ۴ تا ۶ دقیقه بدون اکسیژن زنده می ماند اما بعد سلول های آن شروع به مردن می کنند.
۱۱٫ قلب انسان روزانه ۲۰۰۰ گالن خون پمپاژ می کند.
۱۲٫ مغز انسان انرژی برابر با یک لامپ ۱۰ واتی مصرف می کند.
۱۳٫ در بدن انسان بیش از یک میلیارد مایل DNA وجود دارد.
۱۴٫ پوست لب های ما ۲۰۰ برابر حساس تر از نوک انگشتان است.


۱۵٫ وقتی شدت صدایی به ۱۳۰ دسیبل برسد انسان احساس درد می کند.
۱۶٫ وزن مغزیک فرد بالغ حدود ۱۴۰۰ گرم است
۱۷٫ دلیل اصلی احساس خستگی وفرسودگی روزانه کم آبی است.
۱۸٫ فشارهای عصبی می توانند باعث ایجاد سردرد شوند چون بدن خون رابه سایر قسمت های بدن می فرستد و در نتیجه خون کافی به مغز نمی رسد.
۱۹٫ به طور میانگین عمر زنان از مردان بیشتر است.


۲۰٫ اگر کبد انسان از کار بیافتد بعد از ۲۴ ساعت فرد می میرد.
۲۱٫ مردان بیشترین میزان سکته ی قلبی را دارند اما زنان بیشتر بعد از سکته ی قلبی جان خود را از دست می دهند.
۲۲٫ اندازه ی چشمان انسان از زمان تولد تغییر نمی کند اما گوش ها و بینی تا آخر عمر رشد می کنند.
۲۳٫ بزرگترین سلول بدن تخمک و کوچکترین سلول اسپرم است.
۲۴٫ وقتی انسان قدم بر می دارد ۲۰۰ ماهیچه حرکت می کنند.


۲۵٫ حس بویایی زنان از مردان بهتر است.
۲۶٫ مغز انسان گنجایش ثبت تمام تجربیات او را دارد.
۲۷٫ حدود ۱۲ ساعت طول می کشد تا غذا به طور کامل هضم شود.
۲۸٫ عمرغده های چشایی انسان تنها ۱۰ روز است، بعد با غده های جدیدی جایگزین می شوند..
۲۹٫مردان بیشتر از زنان دچار سکسکه می شوند.


۳۰٫ زبان انسان تنها ماهیچه ای در بدن است که فقط از یک طرف وصل است.
۳۱٫ غیر ممکن است که بتوان با چشمان باز عطسه کرد. این یک مکانیسم دفاعی است که در جریان تکامل و برای جلوگیری از ورود باکتری ها به چشم ایجاد شده است.
۳۲٫ حدود ۲۰ ثانیه طول می کشد تا یک گلبول قرمز در تمام بدن سفر کند.
۳۳٫ مو و ناخن انسان تا چند ساعت بعد از مرگ هم رشد می کنند.
۳۴٫ وقتی زبان انسان به رنگ صورتی باشد یعنی عاری از میکروب است اما اگر سفید باشد یعنی لایه ای از باکتری بر روی آن است.


۳۵٫ وقتی انسان به چیزی که به آن علاقه دارد نگاه می کند مردمک چشمانش تا ۴۵ درصد بازتر می شوند.
۳۶٫ ما با ۳۵۰ استخوان به دنیا می آییم اما در بزرگسالی تنها ۲۰۶ استخوان داریم.
۳۷٫ اسکلت بدن انسان تا حدود ۳۵ سالگی رشد می کند و بعد از آن شروع به تحلیل رفتن می کند.
۳۸٫ قلب انسان روزانه حدود ۱۰۰ هزار بار می تپد.
۳۹٫ موهای ما در صبح بیشتر از هر زمان دیگری رشد می کنند.



۴۵٫ تعداد باکتری های درون دهان یک فرد از جمعیت کره ی زمین بیشتر است.
۴۶٫ مغز انسان نسبت به درد حساس نیست.
۴۷٫ فشاری که قلب انسان تولید می کند می تواند خون را تا ۱۰ متر بپاشد.
۴۸٫ یک فرد معمولی در طول سال ۱۴۶۰ رویا می بیند.
۴۹٫ بدن یک فرد معمولی حاوی آهن کافی برای ساختن یک میخ کوچک است.
۵۰٫ بدن یک فرد معمولی حاوی چربی کافی برای درست کردن ۷ قالب صابون است.

تعداد صفحات : 15

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    پورتال سایت سلامت راچگونه ارزیابی میکنید؟
    آیامطالب نظرشماراجلب کرده است؟
    سخنان بزرگان...



    فقير براي سير كردن شكمش در عذاب است و ثروتمند براي معالجه ناراحتي.((بنجامين فرانكلين)) خرما بخورید چرا که شفای دردهاست.((امام علی))سه چیز فراموشی را از بین می برد و حافظه می آورد: تلاوت قرآن، مسواک زدن و روزه گرفتن.((پیامبراکرم ص))ناخن گرفتن درد بزرگ را جلو میگیرد و روزی را زیاد میکند.شستن دستها پیش از غذا و بعد از آن روزی را فراوان کند مانع چربی لباس است و دیده را روشنی بخشد.سیب معده را شستشو دهد و نظیف کند.پس از غذا انگشتان خود را بلیسیدکه خداوند به شما برکت دهد.
    پیش از غذا نمک بخورید اگر مردم از خواص نمک خبر داشتند آنرا بر باز هر مجرب ترجیح میدادند. هرکه قبل از غذا نمک بخورد هفتاد بلا و آفتهایی که جز خدا نمی داند از جانش دور شود.انار را با پیه آن بخورید که معده را دباغی میکند.
    حضرت محمد (ص) : زباله را شب در خانه نگه ندارید و همان روز بیرون ببرید که جایگاه شیطان ( میکرب ) است. نصایح صفحه 447 الی 4حضرت محمد (ص) : از پرخوری بپرهیزید چون بدن را تباه می کند و بیماری به وجود می آورد و سست کننده از عبادت است. مستدرک الوسائل جلد 16 صفحه 210 حدیث 6
    امام علی (ع) : خوردن 21 عدد کشمش سرخ در هر بامداد ناشتا مرض سوء هاضمه معده و سخت دفع نمودن غذا در معده را تسریع میبخشد و شفابخش است. تحف العقول صفحه 96

    امام علی (ع) : حجامت تن را سالم و خرد را محکم کند و سنت رسول خدا (ص) است. تحف العقول صفحه 95

    امام علی (ع) : کسی از شما در حالت ایستاده آب نخورد که موجب دردی میشود که درمان ندارد. تحف العقول صفحه 97 58

    آمار سایت
  • کل مطالب : 75
  • کل نظرات : 69
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 31
  • باردید دیروز : 29
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 89
  • بازدید ماه : 197
  • بازدید سال : 2,078
  • بازدید کلی : 19,248
  • کدهای اختصاصی

    دریافت کد حدیث تصادفی

    سلامت وتندرست باشید...
    گواراترین نعمت ها سلامتی است/قدر سلامتیمان رابدانیم......بزرگترین ثروت سلامتی است.
    یکی از مراحل شناخته شده ارزشمند در سلامتی مراقبت همراه با عشق است
    "دو نعمت است که ارزش آنها را نمی دانند مگر کسی که آنها را از دست داده باشد : جوانی و تندرستی"
    *سلامت*
    عشق تنها مرضي است كه بيمار از آن لذت مي برد.((افلاطون))
    اميد دارويي است كه شفا نمي دهد، اما درد را قابل تحمل مي كند.
    درنگ، بهترين درمان خشم است.
    فضيلت عبارت است از سلامت روح
    براي درمان بدبختي و دردهاي بشر، دوايي بهتر از موسيقي وجود ندارد.((لودويگ وان بتهوون)
    *سلامت*

    دریافت کد حدیث تصادفی

    سایت حقوقی تفریحی

    سايت حقوقي تقريحي

    وبلاگ روانشناسی
    وبلاگ روانشناسي